اپیزود سوم پادکست رواق - هستی اندیشی

در ادامه نوشته «جستاری در باب پادکست رواق»، خلاصه‌ای از قسمت/اپیزود سوم پادکست رواق از فرزین رنجبر را آورده‌ام. قسمت‌های قبلی را در همان نوشته یا در انتهای این پست می‌توانید بخوانید. همچنین این متن را از این لینک در ویرگول می‌توانید بخوانید.




«در این اپیزود به یک مسئله مهمی پرداخته می‌شه که در باقی اپیزودها هم بیشتر باز می‌شه، اینکه چرا مرگ‌آگاهی مهمه و آیا واقعا جاییه که بهتره اگه نمی‌خارد، نخاراندش؟»


پویه‌های درونی یا دلواپسی‌های غایی یا ترس‌های وجودی منجر به اضطراب درونی مخفی می‌شه و آدم رو مجبور می‌کنه در ساحت ناخودآگاه سازوکار دفاعی بسازیم. بعضیشون اثر سو کمی داره و بعضی منجر به آسیب روانی می‌شن.

مهم ترین و اولین در نظر فروید یکیه. عمق و دورتر معادله اما اگزیستانسیل اهمیت به بودن می‌ده و دنبال اتفاق فاجعه‌ای در گذشته نیست.

توصیف سازوکار دفاعی:‌ مثل ویروس سرماخوردگی که همیشه تو بدن هست و زمانی که به خاطر سرما یا علتی دیگه سیستم دفاعی ما دچار ضعف می‌شه، مجال حمله پیدا می‌کنن. بهم خوردن سازوکار دفاعی باعث می‌شه بیماری که با ما بوده فرصت بروز پیدا کنه.

روان نژندی یک طیفه. از کم کم داره تا زیاد مثل شیر یکم فاسد تا بریده شده.

ترس از مرگ، ترس از دست دادن وجود. این تفکر وجود داره که «جایی که نمی‌خاره را نخارون». چرا سکون و آرامش را برهم زد؟
مرگ همواره می‌خاره و نحوه زیست ما هم متاثر از نحوه خاراندنش بوده.
این خاراندن را از ناخودآگاه به خودآگاه می‌شه آورد و بهش تسلط داشت.

مرگ لحظه آخر زندگی نیست، هر لحظه از عمر به یک اندازه در روند مرگ تاثیر داره.

رواقیون مرگ را مهم ترین واقعه زندگی می‌دونستن و همه چیز در تمام مدت وجود درحال حرکت به سوی مرگه. ما برای اصیل زیستن باید با آگاهی از مرگ زندگی کنیم.

حافظ: هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد.

سیسرون: فلسفه پردازی راهی برای آماده شدن برای مرگه.

آگوستین: تنها در رویارویی با مرگ است که خود انسان متولد می‌شود.

این جمله هست که فقط کسی از طعم واقعی زندگی لذت می‌برد که آماده دست کشیدن از آن باشد. اما به نظر درستش اینه که: «تنها کسی آماده دست کشیدن از زندگیست که طعم واقعی زندگی را چشیده باشد.»

صحبت عزت الله انتظامی در بستر بیماری: هر کاری کردم خوب کردم.

یه صحبت داریم «موتوا قبل انت موتوا» که ممکنه با «حاسبوا قبل انت حاسبوا» اشتباه گرفته بشه. منظور زیستن با اندیشه مرگه. «باید می‌مردم تا بتوانم زندگی کنم».

«اگرچه نفس مرگ آدم را نابود می‌کنه اما اندیشه مرگ نجات بخشه».

هایدگر دو مرتبه برای نوع بودن انسان تعریف می‌کنه. مرتبه فراموشی هستی و مرتبه اندیشیدن به هستی. عدم درک معجزه وجود و پرداختن به روتین‌ها. نه فقط به شیوه وجود و کمیت و کیفیتش بلکه به نفس هستی فکر می‌کنه. اعتبار برای خود وجود قائل شدن. ارزش برای نفس وجود، همین درختا تعجب نداره که وجود دارن؟
مرحله اندیشیدن به هستی با تفکر ساده و خود ساخته ناممکنه بلکه تجربه‌های اصیل و ناب لازمه. از مرتبه فراموشی به اندیشیدن پرت بشه. مواجهه با مرگ. رویدادهای سرحدی، مرزی. وقتی پرت می‌شه معنای زندگی متفاوت می‌شه.


<1402/05/01>