اپیزود نوزدهم پادکست رواق - دختردایی گم شده

در ادامه نوشته «جستاری در باب پادکست رواق»، خلاصه‌ای از قسمت/اپیزود نوزدهم پادکست رواق از فرزین رنجبر را آورده‌ام. قسمت‌های قبلی را در همان نوشته یا در انتهای این پست می‌توانید بخوانید. همچنین این متن را از این لینک در ویرگول می‌توانید بخوانید.



«در این قسمت به مثال‌هایی از سازوکارهای انکار مسئولیت می‌پردازیم و نقش قربانی و مواجهه درمانگر با آن را بررسی می‌کنیم»


قابل درک، قابل قبول و قابل احترام شبیهن ولی یکی نیستن. قابل درک یعنی شاید موافق نباشم ولی می‌شه فهمید چرا اینطوره یا چرا نتونسته اینطور نباشه. 

الناز. ازدواج در قومیت خودشان. سلب آزادی. هرجا که چیزی مثل دین و عرف سلب آزادی می‌کنه شبیه این مثاله.

بخشی از دغدغه‌ها و اضطراب‌ها درباره ازدواج ریشه در انتخابه. ای‌کاش ناف‌بر داشتم، ازدواج سنتی هم خوبه‌ها... وجه اشتراکشون: تمنای سلب آزادی.

«اجبارهای تاریخی یواش یواش کنار می‌رن و مارو آزاد و آزادتر می‌ذارن و ما هم آزادی را دوست داریم و هم می‌ترسیم. خوبیهاشو می‌خوایم ولی مسئولیت را نه». کسی که دوست داره یه پدرسالار مجبورش می‌کرد ازدواج کنه. 

کسی که بچه‌دار شدن را دوست داره ولی لازمه ازدواج کنه و ازدواج یعنی تصمیم، انتخاب و در آغوش گرفتن آزادی. پس آرزو می‌کنه به شکل جادویی مرحله ازدواج حذف بشه. 

+ ازدواج مذهبی سنتی. مسئله‌ای که مهم‌ترین و دشوارترین مسئله زندگی آدمی هست چقدر در نبود آزادی راحت گرفته می‌شه. چیزی که سختش می‌کنه اضطراب آزادیه! اضطرابه که سختش می‌کنه و نه حتی خودش!

مثال الناز. اگه ما را انتخاب نکنی باید برگردی از دانشگاه نرفته‌ها انتخاب کنی. این سنت قرن‌ها اونجا بوده و جز تعدادی محدود باقی را اذیت نمی‌کرده. چرا الناز را اذیت می‌کنه؟ چون در دوران گذر از سنت به زندگی امروزیه. جایی می‌گه تصمیم گرفتم پا روی این سنت بذارم و روی عواقبش هم بمونم. شاید خیلی وضعیتم تغییر نکرده اما همین باز کردن زنجیرها و احساس آزادی می‌کنم حس خوشایندی برام داره. حالا باید تصمیم بگیره. خطر اینکه خسته بشه و بگه به جهنم بر می‌گردم و ازدواج را به عهده خانواده می‌ذارم. چون بدیل براش تعریف شده تره کار سخت‌تری داره.

«وقتی آزادی را در قفس می‌بینیم، آزاد کردن آزادی حس خوشایندی داره اما بعدش با مسئولیت مواجه می‌شیم.
ما چه در آزادی در قفس و چه رهایی آزادی دغدغه هایی و رنج‌هایی داریم و در حالت رهایی آزادی مسئولیت متوجه ماست و اگه این ترس را بشناسیم برنده بازی خواهیم بود و اگر نشناسیم چه بسا آرزو کنیم آزادی در قفس باشه.»

+ سازوکار پرهیز از رفتار خودمختار. کسایی که می‌دونن چی می‌خوان و چی حالشون رو خوب می‌کنه اما قدمی براش بر نمی‌دارن

پل و سفر کاری و تایم آزاد برای دورهمی با دوستان. می‌دونستم چی می‌خوام اما نمی‌تونستم. اگه رد می‌کردن فلان. نپذیرفتن اینکه حال خوبش دست خودش بوده. مسئولیت را انکار کردن

رد پای دو سائق دیگر هم در این مثال هست.
+ پذیرفتن مسئولیت یعنی پدر خود بودن. در خوداستثناپنداری، پدر تبدیل به خدای خود می‌شه. افراط و تفریط جلوی زیست اصیل را می‌گیره، یه سمت با انکار مسئولیت و یک سمت هم با خودای خود شدن.
همچنین تنهایی اگزیستانسیال را نتونسته هضم کنه خودش را لایق نمی‌دونسته که از دوستاش بخواد بیان. خودش را در نهایت تنهایی می‌دیده. 

+ فوت و فن کمک به بیمار برای روان‌درمانگرها برای پذیرش مسئولیت. اول نقش فرد را در موقعیتش مشخص کنه و مدام بهش یادآوری کنه. وضعیتش هر چه که هست خودش درش نقش داشته و حالا تمام مسئولیتش متوجه خودشه. در طول درمان با روش‌های تند و آزار دهنده و موزیانه مسئولیتش را بهش یادآوری کنه. زنگوله یادآور(کلمه‌ای که دال بر اجتناب از مسئولیته).
مثلا جمله موفق نشدم توجه دیگران را بدست آورم. نقش و مسئولیت ما در تحلیلمون از دنیای اطرافمون مدام مد نظرمون باشه. 

ما قراره روان‌درمانگر خودمون باشیم. 

چرا مدام باید یادآوری مسئولیت کنه؟ چون مسئولیت گریزی مثل ماریه که هر یه سر جدید در میاره

مثال فامیل خانم که بعد از جدایی می‌تونست زندگیشو تغییر بده. چرا اون کارو نکردی، چون فلان. ذره‌ای نقشی از خودش در گذشته نمی‌دید. الانم هم می‌تونه با پذیرش مسئولیت اقدام به تغییر زندگی کنه ولی نمی‌کنه. 

ناخودآگاهم اینکارو کرد! ناخودآگاهت ماله کیه؟ 

+ خیلی از نمی‌تونم‌ها از نمی‌خواهمه و عدم پذیرش مسئولیت. کی می‌گه نمی‌تونی؟ به خاطر تعارف یا عرف خاصی یا هر چیزی، نمی‌خوام.

+ شکایت اولیه مراجع را به ذهن بسپارید(شکایت اصلی) و در مواقع مناسب در کنار روش و منش و رفتاری که مراجع از خودش نشون می‌ده قرار بدید.

دیگران نمی‌خوان باهام صمیمی بشن(جابجایی مسئولیت)،نمی‌تونم با دیگران صمیمی بشم(انکار مسئولیت). هممم و تو هم نمی‌تونی صمیمی بشی؟ 

خرده داستان‌ها(حیوان خانگی داشتن، باغچه داشتن، بچه‌داشتن) چیزهای ارزشمندین که اگه تار و پودهایی باشن که فرش زندگی را ببافیم اما این آدم‌ها تار عنکبوتی برای زندانی کردن خود می‌سازن. برای در قفس کردن آزادی. 

زندگیشو پر از قید و بند کرده و از همون شاکیه. چرا اسمتو عوض نمی‌کنی و شبانه از این ایالت بری. چرا اینکار را نمی‌کرد؟ چون مشغله درد و ترسش از آزادی کمتره و می‌شه نقش قربانی را در آن بازی کرد.

کسی که می‌تونه از شکنجه بیاد بیرون شکنجه نشه ولی وایساده شکنجه می‌شه چون شکنجه مشغله، ساده‌تر از شکنجه آزادیه و می‌تونه نقش قربانی بازی کنه. 

+ چیه که دوست نداری باشه اما تو زندگیت هنوز پابرجاست؟(ناخواستنی‌های پابرجا، دکان)

+ روان‌درمانگر در گروه‌درمانی زمینه بهترین تاثیرات را ایجاد کنه. مسئولیت اینجایی و اکنونی. 

+ یکی از سخت ترین کارهای روان‌درمانگر اینه که داستان مراجع را بشنوه و در جواب تحلیلی مبتنی بر مسئولیت ارائه بده که مقبول مراجع قرار بگیره. 

چرا روان‌درمانگر در ایجاد زبان مشترک با بیمارش ممکنه دجار مشکل بشه؟ وقتی مبانی را یادگرفت باید بتونه خودش تحلیل کنه و با روان‌درمانگر هم داستان بشه و بتونه روان‌نژندگی خودشو شناسایی کنه، چرا نمی‌تونه؟ چون ما در برابر مشکلات عمیق خودمون بی‌طرف نیستیم. حتی نشانه خوداستثناپنداریه، پذیرفتن مسئولیت زندگی راه‌گشاست ولی نه در این شرایطی که من دارم و زندگی من. تو چه می‌دونی رئیس من چجور آدمیه و ....

سد برونی‌سازی(به بیرون ربط بده) و تحریف اطلاعات شخصی(دروغی که خودمون باورش کردیم) و استثناپنداشتن موقعیت خود باعث می‌شه در شناخت روان‌نژندی‌های خودت ناموفق باشی.


<1402/08/23>