من هم در جهان برساخته‌ام تاثیر دارم
عوامل موثر در مشاهده از منظر فلسفه علم

چکیده

هدف در این متن اینه که به تاثیر در هم تنیده ۳ تا عاملی که در ادراک/مشاهده من موثر هست اشاره کنم.

این متن با نوشته مشاهده نظریه‌بار بسیار در ارتباط است و هر کدام پیش نیاز دیگری هستند!

مقدمه

هشدار!
این متن قرار نیست اثبات کنه شی فی نفسه وجود داره، من وجود دارم، وجود وجود داره و از این قبیل موارد، بلکه برای کسی است که پیش از این یک شهودی از ادراکات دارد و تا حدی بین منظر، نظاره و ناظر(یا حداقل نومن و فنومن) تمیز قائل شده و برای شفاف‌تر شدن صورت مسئله برای چنین فردی نوشته شده است.
اگر که از دوستداران پدیدارگرایی، نسبی‌گرایی، مطلق‌گرایی، منظرگرایی، عقل‌گرایی، معقول‌گرایی، ابزارگرایی، واقع‌گرایی، ضدواقع‌گرایی و چند جفت گرایی دیگر هستید و از خواندن این متن آزرده خاطر می‌شید، مسئولیت زندگیتون رو قبول کنید و برید یه گوشه به کاراتون فکر کنید و ببینید چی در درونتون باعث شده از متن من آزرده بشید.

بسترسازی

متن اصلی

ایجاد شدن O تحت تاثیر ۳ عامل است.

منظور از واقعیت، اقتضائاتی است که آنچه که در جهان واقع شده برای خود دارد اگرچه ما ندانیم مکانیزم آن یا نحوه اثر آن در مشاهده چیست.

محتوای ذهنی منظور هرگونه باور یا قالب ادراکی‌ای هستش که به واسطه من شناسا(ناظر) در مشاهده‌ام اثر گذاشته است.
شاید این مثال تکان دهنده باشد که ادراک من از قرمزی مربوط به من است و قرمز بودگی به آن معنایی که من می‌بینم در آن جسم نیست! اگر بخواهیم اجسام را فرای بینایی خود تصور کنیم، باید بدون رنگ آن‌ها را تصور کنیم چون رنگ حاصل نسبت دادن یه کیفیت ذهنی(کوالیا) به عدد فرکانسی نوری است که از جسم بازتاب شده و حتی خود آن نور نیز قرمز بودنی ندارد، تنها فرکانسی است که من تعبیرم از عدد آن فرکانس آن کیفیت ذهنی است.

مسئله نظریه‌بار بودن مشاهده را نیز می‌توان در این دسته قرار داد. اگر من در پرتوی یک نظریه مشاهده نکنم، تقریبا می‌توان گفت چیزی نمی‌بینم، مرزی بین چیز‌ها نیست بلکه سیلی از داده‌های خام است که توان پردازش آن‌ها برایم وجود نخواهد داشت.(خواندن آن نوشته به جا افتادن این مفهوم کمک می‌کند).

اگر به شکل کامپیوتری بخواهیم توصیفش کنیم، من ناظر/شناسا توسط حسگرهایی داده‌های جهان بیرون را دریافت می‌کنم اما بین من و حسگر، قالب‌ و بستری وجود دارد. مثلا من همزمان می‌توانم یک جسم را ببینم و هم لمس کنم اما دو کیفیت و تجربه متفاوت از آن‌ها دارم که قالبی است که در ذهن من آن حس‌ها را درک می‌کند. شبیه به درایور یک دیوایس که نصب می‌شود و داده‌های دریافتی دیوایس را تعبیر می‌کند.

در نگاه کانت قالب‌های بنیادینی هم در ذهن ما هست که مهم‌ترین آنها مکان و زمان است. من چیزی به اسم مکان را درک نمی‌کنم اما همه چیز را مکانمند می‌فهمم و تجسم می‌کنم(تلاش برای تجسم چیزی در ورای مکان می‌تواند تمرین ذهنی جالبی باشد). به طور مشابه در مورد زمان، من چیزی/شی‌ای به اسم زمان را درک نکرده‌ام بلکه چیزها را زمان‌مند درک می‌کنم که بخشی از قالب‌های فاهمه من است.


همانند حسگری که داده را دریافت می‌کند و واسطی که از واقعیت داده‌ای را به حسگر منتقل می‌کند، عواملی هستند که بر مشاهده تاثیر گذارند. مثلا عینک من اگر فیلتر قرمز داشته باشد یا اینکه با استفاده از میکروسکوپ داده‌ها را دریافت کنم.


در سیر تاریخ افراد به بخش‌های متفاوتی از این ۳ مورد پرداخته‌اند، مثلا نسبی‌گرایی که تنها مشاهده‌گر را در ساخته شدن مشاهده موثر می‌داند به مورد ۲ تنها توجه کرده یا ایده‌آلیستی که هر آنچه انسان درک می‌کند را همان حقیقت بداند تنها مورد ۱ را دیده و انواع ترکیب دیگری از این ۳ مورد را می‌توان پیدا کرد.

مسئله‌ای که در فلسفه‌علم کوهن شاید دیده نشده است و به تبع آن در محتواهایی که بر مبنای آن ساخته‌شده باشند مثل دوره راهبری نیز منعکس می‌شود، صحبت نکردن از اقتضائات واقعیت در شکل گیری مشاهده است که می‌تواند منجر به نگاه نسبی‌گرایانه شود(همه چی کلا منم).

نتیجه گیری

منظور از «من هم در جهان برساخته‌ام تاثیر دارم» این است که عامل من در مشاهده تاثیر دارد و هم به بخش «هم» آن تاکید می‌شود که تنها عامل، فقط من نیست.

تاثیر محتوای ذهنی بر مشاهده بسیار جای بررسی دارد و درک سازوکارهای آن بسیار برایم جاب و حاوی دسترسی‌های جدید است که کمک می‌کند تا از آنچه تا امروز بوده‌ام فراتر روم و در نگاهی که داشته‌ام گیر نکنم و فعالانه به سمت کنار گذاشتن بخش‌های ناکارآمد آن بروم حتی اگر بخش‌هایی هم تماما از دسترس من خارج باشد. مهم‌ترین قسمتی که من می‌توانم بر آن تاثیری بگذارم همین فیلترها و بسترهایی که من به مشاهداتم اضافه کرده‌ام و جهان را جور خاصی می‌بینم.

<1402/04/17>