اپیزود سیزدهم پادکست رواق - آشیانه خالی(شمارنده معکوس)

در ادامه نوشته «جستاری در باب پادکست رواق»، خلاصه‌ای از قسمت/اپیزود سیزدهم پادکست رواق از فرزین رنجبر را آورده‌ام. قسمت‌های قبلی را در همان نوشته یا در انتهای این پست می‌توانید بخوانید. همچنین این متن را از این لینک در ویرگول می‌توانید بخوانید.



«در این قسمت با آشیانه خالی و شمارنده معکوس مواجه می‌شیم و از خرده‌مرگ‌ها برای زیست اصیل و بیداری استفاده می‌کنیم»

ما داریم آماده می‌شیم برای زمانی که اضطراب‌ها میان، نباید خودمون شیرجه بزنیم درونش، مثلا دیدن فیلمایی که اضطراب‌ها بیرون بزنه.

با خود اعتقادات کاری نداریم با کارکردی که داره کار داریم. حاجی‌ای باشید که وقتی میره‌خونه خدا می‌گه نیومدن ازت چیزی بخوام، اومدم خودتو ببینم. از بیرون چیزی خواستن حتی بندگی را هم از درجه اصالت می‌اندازه.

به زندگی روزمره خودمون می‌ریم، همه مردم که با مرگ مواجه نمی‌شن. اجی مجی لاترجی همون سرطانس. پذیرش فناپذیری بخشی از سازوکارها را فشل می‌کنه و پس زدن پذیرش خودش سازوکاره. ما با موقعیت‌های اگزیستانسیال(خرده مرگ‌ها) احاطه شدیم که احتمالا با سازوکارهای دفاعی پس می‌زنیم یا انکار می‌کنیم.

در زمان وقوع این موقعیت‌های اگزیستانسیال می‌شه آمادگی برای پذیرش تغییرات بنیادین را فراهم کرد. حتی یک خواب و کابوس می‌تونه آدم را به موقعیت‌های سرحدی عمیق ببره. هم در مواجهه با مرگ واقعی و هم خرده مرگ شرایطی فراهم می‌شه که آدما آمادگی پذیرش زندگی اصیل را با وجود واقعیت‌های تلخ و شیرینش پیدا می‌کنن. البته راه سومش هم آگاهانه دنبال شیوه زیست اصیل رفتنه(مثل شنونده‌های رواق).

ماری و راهی کردن بچه‌هاش. هق هق زدنی که فقط از دلتنگی نیست. کسی که هر روز شسته و رفته الان که آزاد شده. آشیانه خالی(نمودار زندگی). کاری که زندگی غیر اصیل با ما می‌کنه اینکه، وقتی سرگرمی و وظایف بیرونی به پایان می‌رسه، ما می‌مونیم و زندگی‌ای که راه و روشش را بلد نیستیم. بیمار همکار یالوم بود.

وقتی تمام معنای زندگی در مادری کردن بوده، وقتی بچه‌هاش می‌رن با آشیانه خالی مواجه می‌شه، آشیانه‌ای که فریاد می‌زنه، «این بود زندگی؟»

نقش سائق آزادی. برای آزاد شدن از آزادی. تکلیف زندگی را برامون مشخص می‌کنه.

یک راه اینه که کمک به بازسازی سازوکارها کنیم(مشغول کردن) اما به هزینه از دست رفتن فرصت برای به آغوش کشیدن زندگی اصیل. تفاوت آدم دیدن و ارتباط ساختن.

سندرم بازنشستگی(پایان نمودار زندگی). زندگی در غرب معنای «آنجای دیگر» می‌ده اما برای او معنای این بود زندگی می‌ده.

کاترین. تنها فرزندش راهی کالج شد. درمان بیمار من بیشتر طول کشید و در طول درمان حتی ابتدا حالش بدتر شد. چون اگه اول دم شیطان افتاده بود بیرون، من پرده را زدم کنار تا با شیطان عریان مواجه بشه. بالاتر از سیاهی رنگی نیست.

«وقتی سیاهی را می‌بینی کمک می‌کنه جلوه رنگ‌های زندگی بیشتر بشه.»

در ذهن ما مرگ نوبتیه. شمارنده معکوس که با درگذشت اقوام یکی پایین میاد، در گذشت پدر بزرگ و مادر بزرگ و پدر و مادر متفاوته و مثل یک لایه محافظه.

تفاوت سرطان داشتن و نداشتن یه عدده. همه ما سرطان ۸۰ ساله داریم. شمارنده معکوسه که واسط می‌شه که خودمان را در موقعیت اون بیمار سرطانی حس نکنیم. در سال‌های ابتدایی زندگی و وقتی که نمودار زندگی صعودیه با خوش خیالی و خاطرجمعی فریبگونه باعث می‌شه یافتن معنای زندگی را عقب بندازیم. نمی‌ذاره باور کنیم مبتلا به سرطان مرگ هستیم. انسان را از اصیل زیستن بی نیاز جلوه می‌ده. اما بعدش در نیمه دوم زندگی چیزایی که لزوما اضطراب آور نیست را اضطراب آور جلوه می‌ده.

در ابتداش چون وحشت آگاهیه و سختیه ما نمی‌خوایم باهاش مواجه بشیم اگرچه بعدش زندگی اصیله.

داغ فرزند. فرزند آوری راهی است برای پیوند با بقا. قدیمی ترها به خاطر تعدد فرزند اضطراب کمتری داشتن. نوه داشتن و بچه‌های پسر.

وقتی فرزند را از دست می‌ده: اطمینان از امتداد نسل را با مخاطره روبرو می‌کنه، شمارنده معکوس زندگی را فشل می‌کنه که مرگ نوبتی نیست، زنده ماندن در یادها توسط فرزند میتونه حمل بشه(فرزندان راویان ما پس از مرگ هستند).

ترک سیگار فرزین


<1402/08/12>